فدراليسم و قوم‌گرايي

یازار : irancell-ir

آقاي عرفاني قدرت اجتماعي شما به درد ما نمي خورد !

 

 

 به بهانه انتشار مقاله آقاي كورش عرفاني با عنوان : به‌جاي فدراليسم و قوم‌گرايي به فكر قدرت اجتماعي باشيم.

 

جناب آقاي دكتر عرفاني شخصا از خواندن مقاله شما متاسف شدم و انتظار نداشتم نظرات شما نسبت به مسائل ملي مطروحه در ايران چنين ساده انگارانه و سطحي باشد.بگذاريد از همين پاراگراف اول مقاله تان شروع كنيم ، نوشته ايد :" همزمان با آشكار شدن علائم - به زعم برخي ديررس و به گفته ي بعضي زودرس- فروپاشي نظام جمهوري اسلامي زمزمه هاي قوميت طلبي از گوشه و كنار هر چه بيشتر شنيده مي شود. به همين دليل، بد نيست كه به اين مهم از منظر ديگري در وراي موافقت يا مخالفت صرف بپردازيم و تلاش كنيم كه پيش و بيش از قضاوت، به ذات شناسي مطالبات حول اين محور اقدام كنيم."

 

جناب عرفاني از آنجا كه جامعه و كشور كثيرالمله ايران را فقط از عينك فارسي و محور مركزي مي بينيد از همين اول به بيراهه رفته ايد . از اين روست كه مي گويم نسخه شما براي اين بيمار به درد نمي خورد. در همين وهله اول كلمه قوم گرايي به شدت اشتباه به نظر مي آيد. قوم گرايي يعني در ميان يك ملت واحد عده اي به دنبال منافع قوم يا طايفه كوچك  خود باشند. مثلا در دهستاني عده اي از دهاتي هاي يك ده حق آب ديگران را نخواهند بدهند و يا نظاير آن. در حاليكه ايران كشوري است كثيرالمله كه اطلاق قوم به ملل ساكن در آن از همين ابتدا تحقير كننده و شبهه انگيز است .

 

نكته بعد اينكه اين قوم گرايي كه من نامش را هويت طلبي و بيداري ملي ملل ساكن در ايران مي گذارم حداقل در مورد آزربايجان پيشينه اي بسيار باسابقه تر از سي و چند سال عمر جمهوري اسلامي دارد. از زمان فروپاشي ممالك محروسه قاجار و تولد كشوري به نام ايران اين كنش ها و واكنش ها به صورت مداوم و بسيار خون بار و مشقت آميز ادامه داشته است . شما با طرح مسئله به اين شكل تلاش چندين دهه ملل تحت ستم ايران را با انگ فرصت طللبي و احتمالا وابستگي به خارج (كه مستور در جملات است ) رانده و از همين اول باب گفتگو را مي بنديد. مگر نه اين است كه شما دكتر جامعه اي مريض هستيد و مي خواهيد نسخه اي براي شفاي آن بپيچيد ؟ پس بدون گفتگو با مريض و شناخت بيماري آن نخواهيد توانست نسخه شفا بخش را تجويز كنيد.

 

حتي بگذاريد مطلب را به گونه اي ديگر برايتان توضيح بدهم : همين تيتر يعني عنوان : " به جاي فدراليسم و قوم گرايي به فكر قدرت اجتماعي باشيم " نشانگر عدم درك صحيح شما از مسئله ملي و مطالبات ملي ملل ساكن در ايران مي باشد. بگذاريد اين را برايتان با كمي شرح توضيح دهم . فرض كنيد شما پدري اورميه اي هستيد كه مي خواهيد اسم پسرتان را " علي جان " بگذاريد. به اداره ثبت احوال مراجعه مي كنيد ولي مامور مي گويد اين اسم جزو اسامي ممنوعه است ! چرا اسم پسرت را "علي " نمي گذاري ؟ در جواب مي گويي چرا ممنوع است ؟ مي گويد: " جان " بعد از نام امام اول شيعيان معني خوبي ندارد ! از ابهت نام امام كم مي كند. مي گويي چرا مگر" جان " چه معني دارد ؟ مي گويد مثل اينكه مي گويي علي جون ! ما اجازه نداريم اين اسم را بگذاريم . مي گويي مرد مومن "جان " در تركي معني بزرگ ، تنومند و قوي را مي دهد . چه ربطي به تعبير شما دارد ؟ مي گويد ديگه بدتر! نام فارسي انتخاب كن ! دستور داريم اسم بيگانه نگذاريم ! مي گويي : يعني چه ؟ چطور ما در سرزمينمان بيگانه شديم و زبانمان زبان بيگانگان ؟ مي گويد : آقا ! دستور است ، مامورم و معذور!!!

 

مي بينيد مفاهيم ما با مفاهيم شما متفاوت است ، "جان " ماشنونده را بلند مي كند ، عظيم است . اما" جان" شما شنونده را كوچك مي كند و بر زمين مي زند! حالا در كشور گل و بلبل ايران ،  شما مي گوييد "فدراليسم" بد است ! بياييد" قدرت اجتماعي " داشته باشيم . من هم به شما مي گويم جناب آقاي دكتر شما اصلا از مطالبات و خواست ها و افكار عمومي ملت هاي ساكن در ايران خبر نداريد و نسخه هايتان فقط به درد اصفهان و شيراز و يزد مي خورد . اصلا اين دلمشغوليهاي شما ربطي به ما ندارد. حتما تعجب مي كنيد! شايد هم بگوييد كه نه ! شما بيسوادهستيد و نمي فهميد! من دكتر اجتماع هستم و مي دانم دواي درد كشور چيست ؟ من هم مي گويم جناب دكتر، به خدا شما اصلا مسائل ما را نمي فهميد .لطفا براي ما نسخه نپيچيد ! چرايش هم اينكه نه درد مردمي را مي فهميد كه مي خواهند به زبان مادريشان تحصيل كنند ، نه كساني را كه ميخواهند موسيقي خودشان را گوش كنند و نه تحقير نهفته در قالب متون درسي را مي توانيد بفهميد كه" تورك" را راه زن و چادر نشين و مهاجر مي خواند ! حتي شما نمي توانيد بفهميد كه آزربايجاني چه زجري از خشك شدن درياچه اورميه مي كشد. به خدا مردم تحمل قيافه عبوس و تكيده عروسشان را ندارند! حالا شما هي بگوييد من جامعه شناس هستم ! من هم مي گويم درست است شما جامعه شناس هستيد ولي جامعه غرب و جامعه فارس زبان را شايد بشناسيد ، ولي هيچ درك و فهم صحيحي از مطالبات و افكار عمومي آزربايجان و كردستان و عربستان و بلوچستان نداريد !

 

شما  مي خواهيد جمهوري اسلامي را ساقط كنيد اما مي ترسيد حالا كه جمهوري اسلامي دارد مي افتد ،  نكند اين تجزيه طلب ها كشور ايران را از بين ببرند ! در جواب مي گويم اينجا هم اشتباه تفسير مي كنيد. درد ما جمهوري اسلامي نيست . چراكه زمان شاه كه وضع اقتصادي و اجتماعي و آزاديهاي شخصي بيشتري داشتيم باز هم آزربايجان و كردستان و عربستان و بلوچستان خون گريه مي كردند . همان موقع هم ما قوم بوديم و بايد تابع ملت( فارس) ايران مي شديم حالا هم وضع به همان منوال است . آن موقع معيار وطن پرستي و شاه پرستي صحبت كردن به زبان شيرين فارسي بود ، حالا هم صحبت از حقوق ملي دشمني با ولايت فقيه و اتحاد ملي است وشايد هم  وابستگي به صهيونيزم جهاني!

 

در ادامه مي نويسيد : " درك ماهيت ضد بشري جنايت و سركوب در ايران ياري مي دهد تا در آن سوي، براي يافتن راه حلي جهت خاتمه بخشيدن به اين ستم ها، واقع گرايانه و بي تعصب برخورد كنيم. اگر جنايت و ستم رژيم داراي ماهيت ضد انساني بوده است، راه برون رفت از اين ستم سالاري نيز بايد راه حلي انساني باشد. به اين معني كه كليت جامعه ي ايراني را در برگيرد و استثنايي براي زبان و قوم و فرهنگ و جغرافيا قائل نشود. يك نگاه جهان شمول و بشردوستانه ما را دعوت مي كند كه بر عكس راه هايي كه به «جدايي» و «قطعه قطعه شدن» و «تجزيه» ي ساكنان يك كشور منجر شود در پي مسيري باشيم كه ما را به عنوان «بشر» و در وراي هر خصوصيت قومي و زباني و فرهنگي يا جغرافيايي با هم پيوند مي دهد و نسبت به سرنوشت هم علاقمند و درگير مي سازد."

 

جناب عرفاني ، من از شما مي پرسم من به عنوان يك تورك آيا حق ندارم تفاوت هايم باشماي فارس را حفظ كنم و در جهت بسط و توسعه زبان و سنت هايم كوشش كنم ؟ اگر شما به اين تفاوت ها قايل نيستيد چطور مرا بشر حساب مي كنيد و برايم نسخه مي نويسيد ؟ شما كه به تفاوت زبان و فرهنگ و سنت اعتقاد نداريد چطور به جامعه اي پلورال مي انديشيد كه قدرت اجتماعي داشته باشد؟ آقاي دكتر من كه شهروند درجه 2 و 3 اين كشور هستم اول بايد به جايگاه شما بيايم تا بعد بتوانم با شما  همكاري كنم . اگر شما اين جايگاه را براي من قايل نباشيد كه من مي شوم نوكر ، شما هم مي شويد ارباب ! و آنوقت باز هم قدرت اجتماعي اورميه و تبريز و زنجان و سنندج و الاحواز و زاهدان به پاي اصفهان و شيراز و تهران و يزد نخواهد رسيد و داستان همچنان ادامه خواهد داشت !

 

آقاي دكتر در ادامه مقاله تان مي نويسيد : "نگارنده اصطلاح «ستم به قوميت» ها را در ايران نه بي پايه و اساس، بلكه گمراه كننده مي بيند، زيرا اين اصطلاح، ماهيت طبقاتي و اجتماعي را كه جوهره ي اصلي رفتار رژيم با هر ايراني مي باشد به رده ي دوم و سوم و دهم مي راند و پارامترهايي را عمده مي كند كه جز شكل و روبناي اين ماهيت چيزي نيستند، يعني زبان و تعلق قومي و امثال آن. اگر ستم جمهوري اسلامي را ستمي اجتماعي و اقتصادي بدانيم، كه هيچ مبنايي جز منافع طبقاتي ندارد، بسيار بهتر مي توانيم مبارزه ي خويش را هدف و مسير داده و به سوي يك موفقيت همگاني و همه جانبه پيش بريم . "

 

در جواب بايد عرض كنم جناب آقاي عرفاني ، شما ماهيت نژاد پرست و افراطي رژيم را كلاً نديده مي گيريد. رژيم ايران قطعاً يك رژيم فارسي مي باشد و تماماً حامي و مبلغ فرهنگ و زبان فارسي بوده و تكيه بر نژاد پرستي آريايي دارد. لطفا نگوييد آقاي فلاني و بهمان كس كه تورك هستند و آزربايجاني ! و اكنون در مصدر امور هستند و يا  قبلا در مصدر اموربودند . جواب اين فرمايش بسيار ابتدايي است : كسي كه به زبان مادريش نه مي گويد و نه مي نويسد ، نه به موسيقي و نه به شعرش احترام مي گذارد و نه حتي يك صفحه مطلب ولو ديني به زبان مادريش ننوشته و لابد نمي خواند ، چطور تورك است و آزربايجاني؟

 

در ادامه مي نويسيد : "چرا بياييم و گفتمان و شعارهايي را مطرح كنيم كه ما را جداتر و پراكنده تر مي سازد در حالي كه نياز داريم كه نزديك تر و همبسته تر باشيم تا بر اين دشمن ايران و ايراني، يا بهتر است نام واقعي اش را بگوييم، بر اين دشمن ضد بشر غلبه كنيم؟ و چرا از حالا براي فرداي ايران هزار و يك راه حل پراكنده ساز را عنوان كنيم تا به جاي تشكيل يك همبستگي آگاه و سازمان يافته ي عظيم از مردم ايران، يك مجموعه ي تكه پاره ي بي آينده را بسازد. "

 

جناب آقاي عرفاني حقيقتا از نوع نگرش شما به مطالبات مدني ، اقتصادي ، اجتماعي ، فرهنگي ملل ساكن در ايران متعجب و متاسف مي شوم . هنوز روشن فكر (ايراني )فارس نمي تواند بفهمد مجوعه اي به نام ايران فقط به زور سرنيزه در يك جا بند شده و ضرب پونيس است كه اين نقشه را روي ديوار جهان واژگون نشانده است . جناب دكتر تفكرات شما و دوستان مركز محور حضرت عالي ،  خيلي وقت پيش تيشه به ريشه ايران زده است و اين واحد به ظاهر متشكل اما پاره پاره بر ديوار، نقش يك واحد ثابت را بازي مي كند. تحقير ها ، توهين ها ، نامردمي ها و نامراديها از روزي كه رضا پهلوي زبان و سنت ملل ايران را نشانه گرفت ، شروع به وازدگي و از هم پاشيدن ايران جديدالتاسيس كرد. او خوانين بختياري و قشقايي را كشت و بر ملكشان صاحب شد . مازندران را به يك باره قورت داد. عربستان و شيخ خزعل را بلعيد. پسيان را درخراسان سر بريد و آزربايجان را قطعه قطعه كرد و مهاجر فرست ترين ايالت اين ولايت نمود . پسرش محمد رضا با قتل عام فرقه دمكرات در آزربايجان ، اين قطبي شدن خونين راادامه داد و كرج و ساوه  و قم وزنجان و همدان و آستارا را از اراضي تاريخي آزربايجان جدا نمود. وارث آنان يعني جمهوري اسلامي چنان نقشي از خون در عربستان و كردستان و بلوچستان و آزربايجان بر اين پهنه جغرافيايي زدند كه با هيچ رنگي پاك نخواهد شد . اولين قربانيان رژيم هم آزربايجانيها بودند. آيا واقعا يادتان رفته در جريان حزب خلق مسلمان قرار بر بمباران تبريز بود ؟

 

اردبيل هم در همين زمان از آزربايجان جدا شد . حالا هم كه پروژه كردي كردن آزربايجان غربي و خشكاندن درياچه اورميه در حال اجرا شدن است.

از شما مي پرسم حقيقتا آيا نصف اين اعمال بر سر اصفهاني و يزدي و شيرازي و مشهدي آمده است ؟ آيا زجر هاي اقتصادي و فرهنگي مردمان الاحواز و زاهدان و بانه و ماكو و آستارا قابل قياس با مشهد و شيراز و يزد و رفسنجان مي باشد ؟ آيا وضعيت اقتصادي و اجتماعي و شاخص هاي فرهنگي و سلامت شهر ها و استان هاي غير فارس به گرد شهر ها و استان فارس نشين مي رسد ؟

 

آقاي دكتر عرفاني در ادامه مقاله تان يا شايد بهتر بگويم نصيحت هاي پدرانه تان مي نويسيد : " در حالي كه سير تكامل تاريخ بشر به سوي تشكيل واحدهاي كلان و ابركلان بشري به عنوان كشور و يا اتحاديه – مانند اتحاديه ي اروپا- بوده است، چرا ما بايد مسير قهقراي تاريخي را پيش بگيريم و به عقب برويم و هر قوم و قبيله اي بخواهد براي خود كشوري برپا كند؟ آيا اين جز چند مجموعه ي متحد قدرتمند – مانند ايالات متحده ي آمريكا و اتحاديه اروپا، فدراسيون روسيه – در يك سو و شمار زيادي كشورها و شبه كشورهاي كوچك ضعيف و پراكنده در سوي ديگر باقي خواهد گذاشت؟"

 

جناب آقاي دكتر حقيقتا اين جملات و نتيجه گيريهاي عوامانه مناسب شما نيست . واقعا شما نمي دانيد كشورهاي اروپايي با در نظر گرفتن استقلال خود به طور داوطلبانه اتحاديه اروپا را تشكيل داده اند ، در حاليكه هركدام به شدت زبان و فرهنگ و استقلال خود را پاس مي دارند ؟! آيا واقعا از عمق تعصب زباني فرانسوي ها خبر نداريد ؟!

 

جناب دكتر عرفاني ، وجداناً آيا جمهوري آزربايجان كنوني قابل قياس با آزربايجان شوروي مي باشد ؟ اگر اين طور فكر مي كنيد لطفا يك سفر دو يا سه روزه به باكو بكنيد ! قطعا نظرتان عوض خواهد شد.

 

آقاي دكتر عرفاني، در پايان مقاله تان مرقوم فرموده ايد : "اگر بتوانيم از همين حالا در هزارتوي بحث هاي قوميتي نيافتيم و وقت و توان خود را بر شبكه سازي اجتماعي گسترده ي شهروندان متمركز كنيم موفق خواهيم شد نطفه هاي يك قدرت اجتماعي نهادينه شده را فراهم آوريم كه هم مي تواند رژيم ضد بشري جمهوري اسلامي را به زير كشد، هم مي تواند دوران گذار را با فرايندي دمكراتيك مديريت كند و هم به عنوان ضد قدرت، در حكومت آينده، حفاظت از منافع نيروهاي اجتماعي را در سراسر ايران بر عهده گيرد. چنين روندي، به عنوان يك نوآوري تاريخي در ايران، به هرگونه ستم سالاري و ظلم طبقاتي يا فرهنگي و قوميتي كه تابعي از نخستين هستند خاتمه خواهد بخشيد و زمينه هاي يك همگرايي ميان نيروهاي اجتماعي و حتي سياسي را به دنبال خواهد د اشت. "

 

جناب دكتر خيلي معذرت مي خواهم ولي بايد عرض كنم مشخصاً آزربايجا نيها پس از پشت سر گذاشتن تجربيات خون بار و ناموفق طي صد سال اخير از مشروطه تا دولت پيشه وري ، از پيشه وري تا مصدق و از مصدق تا جمهوري اسلامي و روايت خلق مسلمان ،بارها و بارها در دام اين كلمات قشنگ و وعده هاي فريبنده افتاده اند. ببخشيد ولي ديگر ظرف ما پر شده است ، لطفا دنبال مرثيه خوان ديگري براي خودتان باشيد !

سخن آخر اينكه :

جناب دكتر عرفاني گفتمان مربوط به فدراليسم (حداقل در آزربايجان )جاي خود را با استقلال طلبي عوض كرده و اكنون همه تشكل ها و احزاب ، و همينطور اكثريت فعالين مدني و سياسي آزربايجاني (البته به زعم نويسنده ) از فدراليسم سال هاست كه گذر كرده اند.

تايماز اورمولو – بهار 1391 شمسي


  • [ ]